Oct 11, 2008


با پدرش رفته توی حیاط تا گشتی بزنه و بازی کنه. هوا حسابی سرده و دیگه از گل و گیاه چندان خبری نیست با این حال گشته و یه بوته از گلهای وحشی که هنوزهم تو این سرما یه گلکی میدن پیدا کرده و یک شاخه چیده و با ذوق و شوق به پدرش گفته اینو ببرم برای مامانی پی تا. فکر کنید وقتی این شاخه گل رو داد به دستم چه حال خوشی پبدا کردم من. دو تا بال درآورده بودم

No comments: