Oct 29, 2006



چهل روزگی با موهای کفی!




یکماه و نیمه




وقتی برای چیزی ذوق میکرد دستهاشو تند تند تکون میداد اونوقت مادر شاپرک صداش میزد.

اینهم از عکس شاپرک


هاج و واج


Oct 19, 2006

یک ماهگی



در بغل بابای سانسور شده

هفته سوم


Oct 16, 2006

اولین خنده ها

ناز پندار خیلی زود شروع به لبخند زدن کرد. در یک هفتگی. پدر می گفت که لبخندهای او اختیاری است و مادر اصرار داشت که این لبخندها ناشی از حرکتهای بی اختیار عضله های صورت است. اما خیلی زود ( تقریباً دو روز بعد) مادر هم به این باور رسید که خنده های فرزند آگاهانه است. اما زودتر از نوزده روزگی نتوانستند این لبخندها را ثبت و ضبط کنند. چون نازپندار هر بار با دیدن دوربین خندیدن را قطع می کرد و محو تماشای این شی عجیب می شد.


Oct 15, 2006

ناز پندار بعد از تقریباً یک هفته شروع کرد به وزن کم کردن. دکتر می گفت نوزاد های درشت در روزهای اول وزن بیشتری را نسبت به بقیه نوزادها از دست می دهند.


ده روزگی


کلاه شیپوری

روز پنجم با کلاه شیپوری!


یک هفتگی، بعد از حمام



Oct 13, 2006

اولین روز در خانه


روز سوم به خانه آمد.










Oct 11, 2006

بیست و چهار ساعت پس از تولد

ناز پنداربه خاطر تاخیر ده روزه در به دنیا اومدن نوزاد درشتی بود.




بت بزرگ : اسمی که بابا روی این عکس گذاشته..

Oct 9, 2006

از راه رسیده

با وزن چهارکیلو و چهارسد و ده گرم و قد پنجاه و هفت سانتی متر از راه رسید.






Oct 8, 2006

در راه

هفته نهم :وقتی ناز پندار یک بادام زمینی بود.


حدود پنج ماهگی