May 16, 2010

قنات

داشتم برای خودم سریال دکتر قریب رو می دیدم. تو بخش کودکی که داشت نشون میداد سر و صدای بچه های توی فیلم توجه نازپندار رو جلب کرد. خلاصه نشست و اون قسمت رو با من تماشا کرد. یه جای فیلم نشون میداد که بچه ها میرن سر قنات آب می خورن. براش خیلی جالب بود.
چند روز بعد با هم رفته بودیم بیرون . یه آب نما بود اونجا که بچه ها پاچه هاشون رو بالا زده بودن و رفته بودن آب بازی. نازپندار هم که عاشق آب بازی رفت قاطی بچه ها. هنوز چند ثانیه نگذشته بود داد میزنه:
- مامان!!
- بله دخترم؟
-مامان جونم این آب قناته؟
من تا مغزم پروسه جستجو رو تکمیل کنه که این کلمه رو از کجا یاد گرفته فقط خندیدم و داشتم فکر می کردم این ایرانی های دور و بر الان میگن این در و داهاتی ها رو بگو!
بابا زودتر از من گفت بله عزیزم آب قناته
بعد از بیست - سی ثانیه تازه یادم افتاد که آهان!
می گم: دخترم این آب نماست
باباش میگه: نه قناته بابا جون و رو به من هم می گه بذار بچه دلش خوش باشه که تو آب قنات هم بازی کرده.
راست میگه خوب. حالا از اون روز هر وقت از اون دور بر رد میشیم میگه بریم سر قنات ما هم می گیم باشه و اسم اون آب نما رو گذاشتیم قنات.
حالا این بار ازش عکس می گیرم و میگذارم تو بلاگ